جدول جو
جدول جو

معنی باغ سر - جستجوی لغت در جدول جو

باغ سر
سرباغ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد سرد
تصویر باد سرد
باد خنک، باد که با سرما همراه باشد، نفسی که از روی حسرت و ناامیدی از سینه برآورند، آه سرد، برای مثال مر آن درد را راه چاره ندید / بسی باد سرد از جگر بر کشید (فردوسی - ۷/۴۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد سرخ
تصویر باد سرخ
نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، سرخ باد، بادرو، باد دژنام، بادشنام، بادژ، بادر برای مثال آن ها که گرفتار به بادژنام اند / گر رگ نزنند درخور دشنام اند ی مطبوخ هلیله بعد از آن گر نخورند / در طور طریق پخته کاری خام اند (یوسفی طبیب - مجمع الفرس - بادژنام)،
باد سوزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغدار
تصویر باغدار
آنکه باغ دارد و پیشه اش جمع آوری و فروش محصولات باغ است، صاحب باغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغ ارم
تصویر باغ ارم
باغی مانند بهشت، باغی که شداد ساخت، کنایه از بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، فردوس اعلا، گشتا، دارالسّرور، خلد، دارالقرار، اعلا علّیین، سرای جاوید، دار قرار، قدس، مینو، جنّت، فردوس، خلدستان، رضوان، دارالسّلام، سبزباغ، دارالخلد، علّیین، دارالنّعیم، باغ بهشت، باغ خلد، نعیم برای مثال دید باغی نه باغ بلکه بهشت / به ز باغ ارم به طبع و سرشت (نظامی۴ - ۶۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
(غِ مِ)
از آثار دورۀ صفوی در شهر اسپاهان است
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 37 هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 7 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 195 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میگردد و محصول عمده آن غلات و نخود وزردآلو و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
برتر یا دورتراز آن جانب که سر قرار دارد (در قبر). مقابل پائین پا: او را بالاسر فلان دفن کردم، نامی است که بنواحی علیای رود خانه هراز و لار داده شده و آن به چهار بلوک تقسیم میشود: امیری یا پایین لاریجان، بالالاریجان، به رستاق و دیلارستاق. (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 66) ، از دهات لاریجان است. (همان کتاب ص 154)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بالدار.
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان که در 65 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و 5 هزارگزی جنوب لاله زار واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 650 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل مردمش زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان حومه شهرستان کرمانشاه که در یک هزارگزی شمال شهر کرمانشاه برکنار شوسۀ کرمانشاه به طاق بستان در دشت واقع است. ناحیه ای است سردسیر و دارای 510 تن سکنه. آب آنجا از قنات و فاضلاب شهر تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و سبزیها و حبوب و صیفی و چغندرقند و شغل مردمش زراعت است، عده ای از ساکنان نیز کارگر کارگاه های نفت کرمانشاه میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار که در 10 هزارگزی جنوب باختر رامسر بر کنار راه عمومی در دشت واقع است و 49 تن سکنه دارد. شغل عمده مردم آن گله داری و چوب تراشی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان افروز بخش قیر و کارزین شهرستان فیروز آباد که در 24 هزارگزی جنوب باختر قیر و 83 هزارگزی باخترراه عمومی کارزین به خنج در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر و دارای 293 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و خرما و لیمو و کنجد و شغل مردمش زراعت و صنعت دستی زنان جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(غِ نَ)
باغی به هرات بود و در حبیب السیر نام آن بدینسان آمده است: سلطان بدیع الزمان میرزا بظاهردارالسلطنۀ هرات شتافته آن شب در باغ نو منزل گزید. (حبیب السیر ج 4 ص 376). روز جمعه هشتم محرم سنۀ ثلث عشر و تسعمائه که بدیع الزمان میرزا و مظفر حسین گورکان از صولت محمدخان دارالسلطنۀ هراه را وداع کردند، آن یک از باغ نو و این یک از شهر. (حبیب السیر ج 4 ص 390) ، خداوند و مالک باغ بودن، محافظ و نگهبان باغ بودن، تمشیت امور باغ کردن. باغبانی، جمعآوری میوه و فروش حاصل باغ. اجاره داری حاصل باغ. و رجوع به باغدار شود
باغی به سمرقند بود که بایسنقر میرزادر آنجا بارعام می داد. (از حبیب السیر ج 4 ص 223)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر که در 16 هزارگزی جنوب کلیبر و 2 هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر واقع است، ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل مایل بگرمی و یک تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است، مردم دهات همجوار آنجا را زراعت میکنند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(غِ شَ)
باغی بوده است به هرات: [سلطان ابوسعید] روز دیگر از درب قیچاق به هرات در آمده به باغ شهر که تختگاه قدیم سلاطین سلف بود جلوس همایون فرمود. (روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ج 2 ص 202). سلطان [ابوسعید] روز دیگر از آنجا [پای کوه مختار] نهضت [کرد] ، فضای باغ شهر از موکب همایون غیرت فزای عرصۀگردون گشت. (همان کتاب ج 2 ص 224). سلطان [ابوسعید] به دارالسلطنۀ هرات خرامیده باغ شهر را به یمن مقدم همایون زینت داد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 67)
لغت نامه دهخدا
(غِ سَ)
کنایه از دنیا باشد. (آنندراج) (برهان) (هفت قلزم) (شعوری ج 1 ورق 150).
لغت نامه دهخدا
(غِ نَ ظَ)
باغی است در شیراز که فعلا محل موزۀپارس شیراز است و از یادگارهای کریم خان زند (1163 -1193 هجری قمری) بشمار میرود و حدود 16 هزارگز مربع مساحت دارد. بنای معروف به کلاه فرنگی که مقبرۀ مرحوم وکیل بوده است در میان باغ قدیم و در محوطۀ شمالی باغ فعلی قرار دارد. باغ مذکور زمان حسینعلی میرزا فرمانفرمای فارس کم و بیش تغییر یافت و در سال 1324 ه. ش. هم قسمتی از آن جزء خیابان زند شد. (از مقالۀ مصطفوی، در مجلۀ اطلاعات ماهانه شمارۀ 77 ص 13)
باغی است در صفاهان که دریاچه ای کلان دارد:
دیده از سیل سرشکم رشک صددریاچه شد
تا برخسار توای باغ نظر افتاده است.
محسن تأثیر (از آنندراج)
باغی بوده است در کازرون و ظاهراً منسوب به میرزا حسینقلی میربها فرمانفرماست. (از مقالۀ مصطفوی در مجلۀ اطلاعات ماهانه شمارۀ 77 ص 50)
باغی در کرمان. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). باغی به کرمان که نظرعلی خان زند حاکم زمان زندیه در کرمان بنا کرد و بروایت ناسخ التواریخ در زمان شجاع السلطنه (دورۀ قاجاریه) مرکز حکومت شهر بوده است. رجوع به تاریخ کرمان وزیری ص 329 و 359 و 479 شود
باغی در قندهار که متعلق به علیمردان خان پسر گنجعلی خان حاکم زمان صفوی این شهر بوده است و مجمعالتواریخ از آن نام برده است. رجوع به حاشیۀ تاریخ کرمان وزیری، ص 286 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در 18 هزارگزی جنوب خاور لردگان و 3 هزارگزی آب خرسان در جلگه واقع است، ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 102 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوبات و ارزن و تنباکو و بادام و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم و قالی بافی و راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام شهری در هندوستان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غِ اِ رَ)
باغی معروف در شیراز. یکی از چهار باغ معروف شیراز و آن چهار عبارتند از باغ تخت قراچه و باغ جهان نما و باغ دلگشا و باغ ارم. (از سعدی تا جامی ادوارد برون ص 219). این باغ در میانۀ مغرب و شمال شیراز بمسافت یک میل بیشتر، مبذر دویست و نود من بذر گندم است، عمارتی مرغوب دارد. از بناهای مرحوم جانی خان ایلخانی قشقایی است. (فارسنامۀ ناصری بخش 2 ص 164)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از بخش چوار شهرستان ایلام که در 28 هزارگزی شمال باختری چوار و 39 هزارگزی باختر راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 80 تن سکنه وآب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نام شهر و بندری مهم از آنتیل فرانسه و حاکم نشین ناحیۀ گودلوپ و در حدود ده هزار و پانصد تن جمعیت دارد.
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان که در 25 هزارگزی جنوب باختری مشیز بر سر راه مالرو طویل چمن به مشیز واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 51 تن سکنه. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. و محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و مالداری و راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفه بدوئی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان اسفندقه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 112 هزارگزی جنوب ساردوئیه و 3 هزارگزی جنوب راه فرعی بافت به جیرفت واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر دارای 200 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی. کنایه است از شخص سیاه چرده:
بدست یکی زاغ سر کشته شد
به ما بر چنین روز برگشته شد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان حومه بخش بافق شهرستان یزد، که در 60 هزارگزی شمال بافق واقع است و 36 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(غِ سَ)
آنچه امروز باغچه گویند. (یادداشت مؤلف). باغی که به خانه متصل باشد باغ سرای گویند: یزدجرد شهریار روزی نشسته بود بر دکان باغ سرای و انگشتری پیروزه در انگشت داشت. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بار بر
تصویر بار بر
کسی که بار را بر پشت و دوش خود حمل کند بار برنده حمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با سره
تصویر با سره
ترشروی، اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با سور
تصویر با سور
نوعی از بیماری مقعد و بینی، جمع بواسیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغدار
تصویر باغدار
صاحب و مالک باغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغ سر
تصویر زاغ سر
آنکه دارای سر سیاه مانند زاغ باشد، ظالم سر سخت سیاه دل قسی القلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد سر
تصویر باد سر
مغرور و متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
بالای دست، بالای شانه، واحد اندازه گیری جهت تعیین مقدار
فرهنگ گویش مازندرانی